برایش می ایستیم
بدنهامان زخم می شود
اشکهایمان می ماسد
دلهامان خون می بارد
دملهای پامان چرک می کند
فریادها نقش حرز می کند
و روح از تن آرزوی رهایی
ولی برایش جان می خوانیم
و تا لحظه ی آخر بر آن می مانیم
در حراست از تنها ارزش عاشقی
تنها نماد سادگی
برای طلوع خورشید
انفاس صبح امید
با شب در نبرد و از تن ما می گذریم
برای یکتا طریق روشن
هرچند در راهمان بی خانه ایم
با فلق در دل شب ایستاده ایم
برای سرود شور
چشمهای بسی پر انتظار
فضیلت
برای ظهور نور
پرچم تا ابد پر افتخار
حقیقت...
بدنهامان زخم می شود
اشکهایمان می ماسد
دلهامان خون می بارد
دملهای پامان چرک می کند
فریادها نقش حرز می کند
و روح از تن آرزوی رهایی
ولی برایش جان می خوانیم
و تا لحظه ی آخر بر آن می مانیم
در حراست از تنها ارزش عاشقی
تنها نماد سادگی
برای طلوع خورشید
انفاس صبح امید
با شب در نبرد و از تن ما می گذریم
برای یکتا طریق روشن
هرچند در راهمان بی خانه ایم
با فلق در دل شب ایستاده ایم
برای سرود شور
چشمهای بسی پر انتظار
فضیلت
برای ظهور نور
پرچم تا ابد پر افتخار
حقیقت...
نویسنده : » ساعت 12:24 صبح روز شنبه 88 شهریور 21